English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3680 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adorer U ستایش کننده عاشق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
laudator U ستایش کننده
swain U عاشق
goo goo U عاشق
lover U عاشق
lovers U عاشق
inamorata U زن عاشق
amorous U عاشق
love some U عاشق
loveerless U بی عاشق
amonrist U عاشق
inamorato U عاشق
amorist U عاشق
leman U عاشق
amative U عاشق پیشه
To fall in love (with someone). U عاشق شدن
narcissist U عاشق خود
paramour U عاشق معشوقه
shutterbug U عاشق عکاسی
to be in love U عاشق بودن
philharmonic U عاشق موسیقی
philobiblic U عاشق کتاب
plighted lovers U دو تن عاشق ومعشوق
fall in love with U عاشق شدن به
f. of books U عاشق کتاب
amorist U عاشق پیشه
in love <idiom> U عاشق شدن
lover like U عاشق وار
head over heel in love <idiom> U یک دل نه صد دل عاشق شدن
adore U عاشق شدن
adores U عاشق شدن
kleptomaniacs U عاشق سرقت
kleptomaniac U عاشق سرقت
adoring U عاشق شدن
adored U عاشق شدن
fall in love with <idiom> U عاشق کسی شدن
stagestruck U عاشق صحنه نمایش
to fall in love with a woman U بزنی عاشق شدن
She loves to have a lot of doges . U عاشق اینست که سگ نگاهدارد
to fall in love with a woman U عاشق زنی شدن
fall for <idiom> U خیلی عاشق بودن
side with <idiom> U عاشق چیزی بودن
to fall in love [with somebody] U عاشق [کسی] شدن
outdoorsy <adj.> U عاشق هوای آزاد
sweet on <idiom> U عاشق کسی شدن
narcissus U جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
love U عشق داشتن عاشق بودن
stage-struck U عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
To fall in love at first sight. U بانگاه اول عاشق شدن
loved U عشق داشتن عاشق بودن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
lovelorn U عاشق دلخسته غمزده عشق
He doesnt do it for our black eyes. U عاشق چشم وابروی ماکه نیست
bibliophile U کتاب جمع کن عاشق شکل وفاهر کتب
aegisthus U فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
worshiping U ستایش
panegyric U ستایش
veneration U ستایش
panegyrics U ستایش
worshiped U ستایش
worship U ستایش
adoration U ستایش
praising U ستایش
worshipping U ستایش
laud U ستایش
lauded U ستایش
lauding U ستایش
lauds U ستایش
praise U ستایش
praises U ستایش
worships U ستایش
doxology U ستایش
eulogies U ستایش
orison U ستایش
adulation U ستایش
encomium U ستایش
panegyrical U ستایش
eulogium U ستایش
praised U ستایش
eulogy U ستایش
proneur U ستایش گر
extolment U ستایش
laudation U ستایش
commendation U ستایش
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
kudos U ستایش کردن
commending U ستایش کردن
commend U ستایش کردن
panegyrize U ستایش کردن
commended U ستایش کردن
exaltation U سرافرازی ستایش
hierolatry U ستایش مقدسات
tribute U ستایش تکریم
tributes U ستایش تکریم
sweet talk <idiom> U ستایش کسی
eulogizes U ستایش کردن
eulogized U ستایش کردن
eulogize U ستایش کردن
eulogising U ستایش کردن
eulogises U ستایش کردن
eulogised U ستایش کردن
ovation U ستایش و استقبال
glorifying U ستایش کردن
glorify U ستایش کردن
glorifies U ستایش کردن
commends U ستایش کردن
eulogizing U ستایش کردن
ovations U ستایش و استقبال
lauds U ستایش کردن
lauding U ستایش کردن
adorableness U شایستگی ستایش
adorability U شایستگی ستایش
eulogistic U ستایش امیز
encomiastic U ستایش امیز
unsung U ستایش نشده
doxologize U ستایش گفتن
doxological U ستایش امیز
lauded U ستایش کردن
laud U ستایش کردن
laudable U قابل ستایش
to pay tribute to U ستایش کردن
praiseful U ستایش امیز
adorable U شایان ستایش
praiseworthiness U برای ستایش
admiring U ستایش امیز
to turn somebody's head <idiom> U کسی را دیوانه وار عاشق خود کردن [اصطلاح مجازی]
venerating U ستایش و احترام کردن
venerates U ستایش و احترام کردن
venerated U ستایش و احترام کردن
apotheoses U ستایش اغراق امیز
he won a high praise U مورد ستایش بسیارواقع شد
panegyrics U ستایش امیز مدیحه
sensibility to praise U حساسیت نسبت به ستایش
venerate U ستایش و احترام کردن
to preach up U ستودن یا ستایش کردن
apotheosis U ستایش اغراق امیز
panegyrical U ستایش امیز مدیحه
laudably U بطور قابل ستایش
praiseworthy U قابل ستایش ستودنی
more praise than pudding U ستایش خشک و خالی
praiseworthily U بطور قابل ستایش
eloge U ستایش شخص مرده
panegyric U ستایش امیز مدیحه
magnifcation U درشت سازی ستایش زیاد
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
hero-worshipper U ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
claptrap U سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
henotheism U ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
worthy of praise U شایان تمجید سزاوارتمجید شایان ستایش
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
trimmer U دستکاری کننده صاف کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
modulator demodulator U تلفیق کننده- تفکیک کننده
modifiers U اصلاح کننده تعدیل کننده
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
2پن مرطوب کننده
1Oem
1روشنی خیره کننده صنعت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com